تام هیدلستون با توصیف فیلم Avengers: Doomsday به عنوان اثری که «هرگز قبلاً انجام نشده است»، هیجان روایی پیرامون این پروژه را به اوج رسانده است. اما این جمله دقیقاً به چه معناست؟ با توجه به پایانبندی فصل دوم سریال Loki، جایی که او به «خدای داستانها» (God of Stories) تبدیل شد و با فداکاری خود، شاخههای مولتیورس را در درخت ایگدراسیل زنده نگه داشت، نقش او در فیلم جدید نقشی کلیدی و اساطیری خواهد بود. لوکی اکنون تنها موجودی است که بر تمام خطوط زمانی نظارت دارد و احتمالاً اولین کسی است که متوجه تهدید وجودی دکتر دوم (با بازی رابرت داونی جونیور) خواهد شد.
هیدلستون در مصاحبهاش به نکته ظریفی اشاره میکند: «برای تبدیل شدن به کسی که داستانش پایانی متفاوت دارد، او باید با گذشتهاش صلح میکرد.» این جمله نشان میدهد که لوکی در Doomsday دیگر آن برادر کوچکِ حسود و شرور نیست، بلکه قدرتمندترین موجود جهان مارول است که بار مسئولیت تمام هستی را بر دوش میکشد. تقابل احتمالی او با دکتر دوم، لایههای دراماتیک عمیقی خواهد داشت. دکتر دوم چهرهای دارد که برای لوکی یادآور تونی استارک (مرد آهنی) است؛ کسی که لوکی اولین شکست بزرگش را از او خورد. این تضاد بصری و روایی، پتانسیل خلق سکانسهایی را دارد که از نظر احساسی برای مخاطبان قدیمی ویرانگر خواهد بود.
لیست بازیگران منتشر شده، گستردگی داستان را تایید میکند. حضور شخصیتهایی مثل مگنیتو (ایان مککلن)، پروفسور ایکس (پاتریک استوارت) و چهار شگفتانگیز در کنار انتقامجویان، نشان میدهد که فیلم به موضوع «برخورد دنیاها» (Incursions) میپردازد. عبارت «مرکز داستان» که هیدلستون به آن اشاره کرده، احتمالاً به "دنیای نبرد" (Battleworld) یا مکانی مشابه مربوط میشود که در آن بقایای دنیاهای مختلف برای بقا میجنگند. لوکی به عنوان نگهبان زمان، احتمالاً مجبور خواهد شد تصمیمات سختی بگیرد؛ تصمیماتی که ممکن است شامل قربانی کردن برخی دنیاها برای نجات کلیت هستی باشد.
سورپرایز «بزرگ و تاریخی» که هیدلستون وعده داده، میتواند مربوط به ساختار روایت باشد. شاید برای اولین بار در تاریخ MCU، ما داستان را نه از دیدگاه قهرمانان روی زمین، بلکه از زاویه دید کیهانی لوکی یا حتی از زاویه دید دکتر دوم ببینیم. جملهی «این کار قبلاً انجام نشده»، میتواند اشارهای به شکست قهرمانان و پیروزی قاطع شرور در پایان فیلم باشد (مشابه Infinity War اما با مقیاسی بسیار بزرگتر). حضور شخصیتهای متضادی مثل ددپول (احتمالاً)، ولورین و مرد عنکبوتی در کنار هم، شیمیهای داستانی جدیدی خلق میکند، اما هسته عاطفی فیلم به نظر میرسد روی شانههای لوکی و ثور استوار باشد؛ دو برادری که پس از سالها دوری و تغییر، باید در برابر پایان دنیا کنار هم بایستند.
