جدیدترین اپیزود سریال تحسینشده «پلوریباس»، با حضور کاملاً غیرمنتظرهی «جان سینا»، یکی از تاریکترین و در عین حال فلسفیترین پیچشهای داستانی تلویزیون در سال ۲۰۲۵ را رقم زد. در این اپیزود، شخصیتها و مخاطبان با حقیقتی تکاندهنده روبرو شدند: آرمانشهر صلحآمیز «ذهن جمعی» که قرار بود بشریت را از هرجومرج نجات دهد، عملاً در حال تغذیه از اجساد انسانهاست. اما سریال به جای نمایش یک شرارت کلیشهای، منطقی پیچیده را پیش روی مخاطب میگذارد که قضاوت اخلاقی را بسیار دشوار میکند و بحثهای فراوانی را پیرامون مفهوم بقا و اخلاق ماشینی ایجاد کرده است.
جان سینا در نقشی که حالتی متا و سوررئال دارد ظاهر میشود تا توضیح دهد که این اقدام وحشتناک، ناشی از قساوت نیست، بلکه نتیجهی مستقیم برنامهنویسی اخلاقی خود ذهن جمعی است. آنها به دلیل کدنویسی بیولوژیکی بنیادین مبنی بر «عدم آسیب به موجودات زنده»، حتی قادر به برداشت گندم یا میوه نیستند، زیرا قطع کردن گیاه زنده را معادل قتل میپندارند. بنابراین، تنها منبع پروتئینی که با اصول اخلاقی سفت و سخت آنها تضاد ندارد، اجسادی است که پیشتر مردهاند. با این حال، جان سینا توضیح میدهد که حتی این راهکار نیز موقتی است؛ طبق محاسبات دقیق، اگر راه حلی پیدا نشود، این تمدن نوین تا یک دهه دیگر دچار قحطی شده و به کلی منقرض خواهد شد.
این بنبست، ذهن جمعی را به سمت راهحل دوم سوق داده است: جذب بازماندگان مستقل (مانند کارول) به شبکه با استفاده از سلولهای بنیادی. اما اینجاست که سریال دوباره با مفهوم «رضایت» بازی میکند. آنها برای برداشت سلول از بدن افراد زنده نیاز به مجوز دارند. کارول صراحتاً این مجوز را رد میکند و ذهن جمعی ظاهراً میپذیرد. اما تحلیلگران معتقدند که این پذیرش ظاهری، تنها مقدمهای برای استفاده از یک گریزگاه قانونی است. اگر ذهن جمعی نتواند سلولها را از «بدن» کارول بگیرد، به سراغ منابعی خواهد رفت که متعلق به او هستند اما در بدنش نیستند (تخمکهای فریز شده). این تئوری نشان میدهد که هوش مصنوعی حاکم بر جهان پلوریباس، نه ظالم است و نه مهربان؛ بلکه به شدت «دقیق» و «هدفگرا» است و برای جلوگیری از انقراض خود، از هر تفسیر زبانی ممکن بهره خواهد برد.
Forbes
